راه تو خون می طلبد !!!
- ۲ نظر
- ۳۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۱۹
شعر زیبایی از شاعر عزیز جناب برقعه ای
یا حبیب الباکین
با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید
رباب ، با آب هم قافیه باشد
روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند
حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود
هدف های روشنی داشت
تنها تو بودی که خوب فهمیدی
استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت
شش ماه علی بودن را طاقت آوردی
خون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کرد
حالا پدرت یک قدم می رود بر می گردد
می رود بر می گردد
می رود...
با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد
تادیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند
رباب می رسد از راه
با نگاه
بایک جملهء کوتاه
آقا خودتان که سالمید انشاالله...
اجرا توسط سلحشور کلیک کنید
منبع :
پرسه درخیال
بگذار این شاعر جوانی کرده باشد
با واژه ها نامهربانی کرده باشد
بگذار ما را باد با خود برده باشد
تنهایی ما را جهانی کرده باشد
بگذار بین دوستان و دشمنانت
خنجر فقط پادرمیانی کرده باشد
می داند احوال من بی برگ و بر را
هرکس که عمری باغبانی کرده باشد
کی دیده ای یک زنبق هفتاد و یک برگ
بالای نی شیرین زبانی کرده باشد
ای گل ! نبینم نشنوم دست پلیدی
لب هایتان را خیزرانی کرده باشد ...
شعر از سعید بیابانکی